ده دوازده روز پیش آقا بهروز از وبلاگ داریم میریم استرالیا منو به یک بازی وبلاگی تحت عنوان بازی وبلاگی سرزمین مادری دعوت کرد که به شرح زیر است:

1. برای نیمه مهاجران استرالیا: چه چیزهای خوب و با ارزشی ممکنه باعث بشه که از رفتن منصرف بشین؟
(برای مهاجران استرالیا: "چه چیزهای خوب و با ارزشی ممکنه باعث برگشتنتون بشه؟")
- یه خواهش: فقط حرفهای خوب بزنید و غم و غصه دار نکنین جوابهاتون رو جان عزیزانتان!!

2. برای نیمه مهاجران استرالیا: چه چیزها و یا خاطرات ارزشمندی هست که وقتی اونجا رفتید ازشون با افتخار واسه اجانب صحبت می کنید؟
(برای مهاجران استرالیا: "چه چیزها و یا خاطرات ارزشمندی از سرزمین مادری تون به یاد دارید واسه افتخار کردن پهلوی اجانب!؟")

جزییات شرایط بازی را از اینجا دنبال کنید.

اول اینکه تشکر می کنم از آقا بهروز، به خاطر دعوتش. راستش تو این مدت که دنبال کار بودم اصلاً اعصابشو نداشتم به این جور چیزا فکر کنم. ملتی هم که دعوت شده بودند به نظر مخشون کلید کرده، تو این مدت پست نداده اند. راستش شرایط بازی یک مقدار سخته، چون هم قراره حرفهای خوب بزنیم و هم قضیه رو صیاصی نکنیم!

در مورد سئوال اول می تونم بگم من کسی نبودم که به خاطر اینکه نمی تونستم تحمل کنم ایران رو ترک کرده باشم. به نظر من مهاجرت باعث می شه آدم بزرگ بشه. شما به یک جایی می رسید که فضای بیشتری برای رشد می خواهید و اون موقع باید مهاجرت کنید. من یک بار این کار رو کردم. از یک بخش کوچک اطراف تبریز مهاجرت کردم به تهران. اگرچه هنوز هم حس خاصی نسبت به زادگاهم دارم و خانواده ام هم هنوز آنجا هستند، ولی پانزده سال نیز در تهران زندگی کرده ام، حس خاصی نسبت به تهران هم دارم! فرهنگم عوض شده و نمی تونم برم تبریز زندگی کنم، اگر برم هم کار مناسب پیدا نمی کنم. الان فارسی فکر می کنم! فارسی خواب می بینم! اگرچه اطلاعات زبان آذریم زیادتر از موقعی است که آنجا بودم، اگرچه به ترکی استانبولی علاقه شدید دارم و یاد گرفته ام چون کلمات گم شده زبان مادریم را در آن پیدا می کنم. این تغییرات بد نیست. الان هم فکر می کنم به روزی که انگلیسی فکر کنم و انگلیسی خواب ببینم.

در کل به نظر من ایرانیها زیادی احساساتی هستند. در استرالیا خیلی ها را می بینید که از انگلیس پاشده اند آمده اند اینجا زندگی می کنند.برایشان تفاوت زیادی ندارد، هر جا راحت ترند زندگی می کنند. یک جایی می خواندم که می گفت ایرانیها مهاجران خوبی نیستند چون نگاهشان به گذشته است. مهاجر باید نگاهش به آینده باشد. با امکانات ارتباطی که هست به نظر من دلتنگی ها حل می شود. همه چیز عادت است. جهان وطنی را باید جدی بگیریم. ایده دهکده جهانی به سرعت داره پیاده می شه. و تنها جایی که جزو این دهکده نیست همانا سرزمین مادری ماست! اینجا اینترنت در همه ابعاد زندگی مردم نفوذ کرده ولی در ایران هنوز سر بدیهی ترین مسائل بحث می شود و اخرش هم نتیجه ای حاصل نمی شود.

من استرالیا را هم هنوز وطن خود نمی دانم. اگر فضای رشد مورد نظر من رو نداشته باشه، اینجا هم ماندنی نخواهم بود. ایران هم اگر برسه به جایی که بر خلاف جهت آب شنا نکنه و در مسیری که دنیا طی می کنه جهت گیری و عمل کنه چه بسا به جای اینکه خوشحال باشیم که فارغ التحصیل های بهترین دانشگاههامون رو می فرستیم استرالیا تا بیکاری رو کنترل کنیم (خبر)، ما بتونیم برای فارغ التحصیلان بهترین دانشگاه های دنیا شرایط تعیین کنیم برای ویزای کار در ایران! یک وقت دیدید اون موقع ما هم برگشتیم! در کل من چشمم آب نمی خوره وضعیت ایران بهتر بشه، مگر اینکه وضعیت دنیا خراب تر بشه اونهایی که رفته اند و بر گردونه!

در خصوص سئوال دوم  هم راستش من اصلاً به تاریخ دوهزار و خورده ای ساله مملکتمون افتخار نمی کنم بلکه خجالت هم می کشم در موردش صحبت کنم. جایی که اینها در عرض دویست سال رسیده اند، ما در عرض دوهزار و پانصد سال هنوز امیدی هم به رسیدن به آن را نداریم. من اگر بخواهم افتخاری هم بکنم به همین ایرانیهایی که هر جا می روند موفق تر از همه عمل می کنند افتخار خواهم کرد. اصلاً شاید یک جوری بشه شما به مهندس ارنست افتخار کنید! خدا رو چی دیدی! هیچ چیز غیر ممکن نیست.

من هم وبلاگهای مهاجرت به استرالیا ، سلام استرالیا و یک خانواده چهارنفره در پرث استرالیا را به شرکت این بازی دعوت می کنم. ببخشید. حس شما رو درک می کنم ولی این قانون بازیه!